سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در آغاز سرما خود را از آن بپایید و در پایانش بدان روى نمایید که سرما با تن‏ها آن مى‏کند که با درختان . آغازش مى‏سوزاند و پایانش برگ مى‏رویاند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :0
کل بازدید :674
تعداد کل یاداشته ها : 5
103/2/8
10:47 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مرتضی موسوی[0]

خبر مایه

 شهرستان بجنورد، مرکز استان خراسان شمالی در مسیر شاهراه آسیایی به طول جغرافیایی 19 و 57 درجه و عرض جغرافیایی 28 و37 درجه از سمت شمال به جمهوری ترکمنستان، از شرق به شهرستان شیروان، از غرب به شهرستان مانه و سملقان و از جنوب به شهرستان جاجرم محدود است.این شهر بر روی دشتی نسبتا پهناور بین کوه های آلاداغ در جنوب و غرب و کوه های کپه داغ« بابا موسی» در شمال و شرق واقع شده است. وسعت این دشت حدود 100 کیلومتر مربع و ارتفاع آن از سطح دریا 1100متر می باشد. ( محمد حسین انصاری مود؛ سعید معصومی، در جستجوی هویت شهری بجنورد، 1389، ص 26.)

   سرسبزی و فراوانی پوشش گیاهی در منطقه ی بجنورد یکی از دلایل عمده تمرکز جمعیت و گسترش شهر بجنورد از گذشته تا امروز است. در طول تاریخ تمام افرادی که از این منطقه دیدن نموده یا عبور کرده اند، به زیبایی های طبیعت سبز این خطه اعتراف کرده اند.

 

 

 

 


96/3/3::: 9:35 ص
نظر()
  
  

در افسانه ها آمده است که شیراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پیشدادیان) شهر شیراز را تأسیس کرد و نام خود را بدان بخشید. به روایتی دیگر، نام این دیار، "شهرراز" بوده که به اختصار شهر از و شیراز خوانده شده است.

در حالی که بر اساس تحقیقات "تدسکو" شیراز به معنای مرکز انگور خوب است، "ابن حوقل"، جغرافی دان مسلمان قرن چهارم هجری، علت نامگذاری شیراز شباهت این سرزمین به اندرون شیر می داند، چرا که به قول او عموما" خواربار نواحی دیگر بدانجا حمل می شد و از آنجا چیزی به جایی نمی بردند. و بالاخره بنا به نوشته کتاب "صورالاقالیم"، از جهت وجود دام های بسیار در دشت شیراز، آنجا را "شیرساز" نامیده اند.

باری، بیش از هر چیز نام زیبا و سحرانگیز شیراز که واژه ای فارسی است، بهترین گواه بر این باور است که برخلاف پندار پاره ای از جغرافی دانان مسلمان، تأسیس این شهر به قرن ها قبل از ورود اسلام به ایران باز می گردد، شیراز، هم اکنون نیز در محل تقاطع مهمترین راه های ارتباطی شمال به جنوب و شرق به غرب کشور است و این موقعیت در ادوار قبل از اسلام شاخص تر بوده، چرا که در عهد هخامنشیان، شیراز بر سر راه شوش (پایتخت هخامنشی) به تخت جمشید و پاسارگاد بوده و در عهد ساسانیان راه ارتباطی شهرهای بسیار مهمی چون بیشابور و گور با استخر، از جلگه شیراز می گذشت. در نتیجه مسلم است که چنین محل حاصلخیز و خوش آب و هوایی که در تقاطع مسیرهای مهمی که برشمرده شد، قرار داشته، هرگز خالی از آبادی و سکنه نبوده است. وجود آثار قدیمی مانند قصر ابونصر در حوالی شیراز که قدمت آن به دوره اشکانیان می رسد و نقوش برجسته برم دلک، (در چندکیلومتری شرق قصر ابونصر) که از آثار دوره ساسانی است و قلعه بزرگ بندر (فهندر، پهندر، قهندز، کهندژ) در سمت شرق تنگ سعدی و چند نقش برجسته در دهکده گویم در چهار فرسنگی شمال غرب شیراز و همچنین پیدا شدن سکه هایی در ضمن حفاری های قصر ابونصر، که بر آنها با خط پهلوی نام شیراز نقش بسته است، جملگی بر وجود شهر یا بلوکی به نام شیراز، در همین محل در دوران قبل از اسلام دلالت دارد.

علاوه بر آنچه گفته شد، کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید، به سرپرستی کامرون در سال 1314 ه.ش، به پیدایش خشت نبشته هایی انجامید که بر روی چند فقره از آنها نام شیراز مشخص بود. بدین ترتیب می توان احتمال داد، این وادی که در عهد رونق تخت جمشید، آبادی کوچکی بیش نبوده است، بعد از انهدام پایتخت هخامنشیان، سمندروار از دل خاکستر آن دیار برپا خاسته است.

آخرین کلام این که در اشعاری از شاهنامه فردوسی، استاد حماسه سرای طوسی، به مناسبت هایی از شیراز یاد شده، مثلاً راجع به شیراز در عهد کیانیان آمده است:

دوهفته در این نیز بخشید مرد

سوم هفته آهنگ شیراز کرد

هیونان فرستاد چندی ز ری

سوی پارس، نزدیک کاوس کی

و در مورد شیراز، در روزگار اشکانیان، چنین مطالبی ذکر شده است:

چو بنشست بهرام زاشکانیان

ببخشید گنجی به ارزانیان

... ورا بود شیراز تا اصفهان

که داننده ای خواندش مرزمهان

و بالاخره اینکه در عهد پیروز و قباد ساسانی، سپهبد ایران، "سوفرای" از اهالی شهر شیراز بود

... بدان کار شایسته شه "سوفرای"

یکی پایه ور بود و پاکیزه رای

جهان دیده از شهر شیراز بود

سپهبد دل و گردن افراز بود

استخری در کتاب مسالک و ممالک که در نیمه اول قرن چهارم هجری تألیف شده است، راجع به آثار و بقایای فرهنگی قبل از اسلام، در شیراز می گوید: شیراز قلعه ای به نام شاه موبد دارد. وی همچنین از دو آتشکده به نام های کارستان و هرمز در آن سرزمین یاد می کند.

باری در مجموع گفتار استخری که شیراز سیزده ناحیه (طسوج) دارد که در هر کدام از آنها قراء و کشتزارهایی موجود است که متصل به هم قرار گرفته اند. و نیز نظر ابن بلخی که در روزگار ملوک فرس، شیراز ناحیتی بود و حصاری چند بر زمین، می تواند روشنگر قدمت شیراز، به عنوان یک سرزمین مسکون آباد (و نه یک شهر بزرگ) باشد...


96/2/15::: 11:0 ص
نظر()
  
  

ایران 1648198 کیلومتر مربع یا 636375 مایل مربع وسعت دارد که 0.7 آن را آب تشکیل می دهد. ایران یک کشور آسیای غربی ست و در منطقه خاورمیانه و نیز آسیای مرکزی و قفقاز واقع شده. ایران با کشورهای ارمنستان, آذربایجان (شامل جمهوری نخجوان) و ترکمنستان در شمال, افغانستان و پاکستان در شرق و عراق و ترکیه در غرب مرز دارد. به علاوه ایران در خلیج فارس با کشورهای کویت, عراق, عربستان سعودی, بحرین, عمان, قطر و امارات متحده عربی مرز آبی دارد.

ایران یکی از کشورهای وسیع جهان است که در محدوده 25 درجه و سه دقیقه الی 39 درجه و 47 دقیقه عرض شمالی و 44 درجه و پنج دقیقه الی 63 درجه و 18 دقیقه طول شرقی واقع شده است. عرض جغرافیایی یک کشور مطالب زیادی درباره رابطه آن کشور با خورشید و میزان دریافت تابش خورشید در آن در اختیار ما قرار می دهد. ایران در عرض های جغرافیایی بالا قرار دارد و ویژگی عرض های جغرافیایی بالا این است که تفاوت بین فصل ها در آن ها بیشتر است.

تنوع آب و هوایی ایران

ایران کشور پهناوری ست که از نظر جغرافیایی ویژگی های خاصی دارد و از لحاظ اقلیمی بسیارمتفاوت و متغیر است. با نگاهی به اقلیم شهرهای مختلف ایران حتی شهرهای هم عرضی مثل طبس, نطنز, گلپایگان و خرم آباد به آسانی می توان این گوناگونی آب و هوا را تشخیص داد. به طوری که میزان متوسط بارندگی سالانه در برخی از شهرهای جنوب ایران از چهل میلی متر تجاوز نمی کند. در حالی که میزان بارش باران در نواحی غربی ایران بیش از 600 میلی متر گزارش شده است. در رابطه با بقیه عناصر آب و هوایی نظیر دما, رطوبت نیز این تفاوت ها را در نقاط مختلف کشور می توان مشاهده کرد.

ایران کشوری نسبتاً مرتفع است

 

کشور ایران سرزمینی نسبتاً مرتفع است. به طوری که ارتفاع آن از سطح دریا به طور متوسط بیش از 1000 متر است. این سرزمین مرتفع از طرف غرب و جنوب غرب به وسیله رشته کوه های موازی و مرتفعی از نواحی پست و خشک عراق جدا می شود و در شمال و شمال شرق نیز به وسیله یک سلسله از کوه های مرتفع تر, از قفقاز و حوزه دریای خزر و ریگزارهای خشک و بی آب و علف ترکمنستان جدا می شود. در شرق و جنوب شرقی نیز کوه های کم ارتفاع تری که پیوستگی آنها به یکدیگر به مراتب کمتر از کوه های شمال و غرب است, کشور ما را از همسایگان شرقی جدا می کند.

در امتداد سواحل دریای عمان و خلیج فارس نیز چندین رشته کوه موازی که به تدریج بر ارتفاع آنها افزوده می شود, وجود دارد که بلندی آنها در حوالی کرمان و شمال غرب استان فارس به حداکثر می رسد و به سلسله جبال زاگرس می پیوندد. سلسله جبال شمالی و غربی و رشته کوه های مرکزی و شرقی با جلگه ها و دره ها و دشت های کم عرض خود در مجموع کمتر از دوسوم مساحت کشور را تشکیل می دهد. بقیه مساحت کشور را مناطق کم ارتفاع و پست تشکیل داده اند که این مناطق را می توان به صورت مثلثی تصور کرد که رأس های آن در شهرهای بم, سبزوار و قم است.

ارتفاعات بر سیستم های جوی ایران تأثیر می گذارد


  
  

مولانا جلال الدین محمد بلخی، هم از حیث بلندی افکار و شور انگیزی اشعار و هم از لحاظ مقدار شعری که از او باقی مانده است یکی از بزرگترین شاعران ایران است. مولوی لقبی است که به جلال الدین محمد عارف و شاعر بزرگ و حکیم عالی قدر داده اند. وی در سال 604 هجری قمری در بلخ متولد شد. پدرش در تربیت وی بسیار کوشید. پدر وی سلطان الدین ولد که لقب سلطان العلماء داشت، مدرس و واعظی خوش بیان بود.

پس از طی مقامات از خدمت برهان محقق اجازه ارشاد و دستگیری یافت. و روزها به شغل تدریس مشغول بود و قیل و قال مدرسه می گذرانید و طالبان علم و اهل بحث و نظر و خلاف بر وی گرد آمده بود و مولانا سرگرم تدریس بود، فتوی می نوشت و سخن می راند ...

جلال الدین در لاندره به اشارة پدر گوهر خاتون دختر شرف الدین را به زنی گرفت و چهار سال بعد پدر و پسر به خواهش سلطان سلجوقی روم رخت به قونیه کشیدند. تا اینکه مولانا در قونیه با شمس تبریزی آشنا می شود و صورت دیگری به خود می گیرد.

پس از 16 ماه همدمی مولانا با او شمس به دمشق پناه می برد. پس از آگاهی مولانا از اقامت شمس در دمشق نخست با غزل ها، نامه ها، پیام ها از او خواستار برگشتش شد و بعد پسر خود سلطان ولد را با جمعی از یاران به جستجوی شمس به دمشق فرستاد و پوزش و پشیمانی و عذرخواهی مردم را از رفتار خود با او بیان داشت. شمس این دعوت را پذیرفت. شمس تبریز بار دیگر با جهل و خودخواهی مردم و تعصب عوام روبرو شد و ناگزیر به سال 645 از قونیه گریخت. مولانا باز در پی او روان شد و کوی به کوی برزن به برزن به دنبال گمشده خود بود و نشانی از او نیافت و در این میان سر به شیدایی برآورد و غزلیات خود را با نام او مزین ساخت.

عجب آن دلبر زیبا کجا شد؟ / عجب آن سرو خوش بالا کجا شد؟

میان ما چو شمعی نور می داد / کجا شد ای عجب بی ما کجا شد؟

برو بر ره بپرس از رهگذاران / که آن همراه جان افزا کجا شد؟

چو دیوانه همی گردم به صحرا / که آهو اندرین صحرا کجا شد؟

دو چشم من چو جیهون شد ز گریه / که آن گوهر در این دریا کجا شد

پس از غیبت شمس تبریزی، شور مایة مولانا صلاح الدین زرکوب بوده است. صلاح الدین زرکوب مدت 10 سال مولانا را شیفته خود کرد تا این که او نیز از دست رفت. حسام الدین چلپی از خاندانی اهل سلوک بود و پس از مرگ صلاح الدین سرود مایة جان مولانا و پیدایش اثر عظیم و جاودانه مثنوی گردید.

مثنوی معنوی، غزلیات شمس تبریزی، رباعیات، فیه مافیه، مکاتیب و مجالس سبعه از آثار مولوی است.

روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری قمری مولانا بدرود زندگی گفت. خرد و کلان مردم قونیه حتی مسیحیان و یهودیان نیز در سوگ وی زاری و شیون کردند. جسم پاکش در مقبره خانوادگی در کنار پدر در خاک آرمید.

روحش شاد و یادش جاودان باد.

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیدة سیر است مرا جان دلیر است مرا / زهرة شیر است مرا زهرة تابنده شدم

گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای / رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم


  
  

استاد سیدمحمدحسین بهجت‌تبریزی متخلص به شهریار فرزند حاج‌ میرآقا خشکنابی که خود از اهل ادب بود ، در تبریز چشم به جهان گشود. شهریار همزمان با انقلاب مشروطیت و بین سال‌‌های 1285-1283 خورشیدی در روستای خشکناب نزدیک بخش قره‌چمن متولد گردید.

محمدحسین (شهریار) تحصیل را در مکتب‌خانه قریه زادگاهش با گلستان سعدی، نصاب قرآن و حافظ آغاز کرد و نخستین مربی او مادرش و سپس مرحوم امیر خیزی بود .

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه دارالفنون تهران به پایان رساند. در سال 1303 خورشیدی وارد مدرسه طب شد و آخرین سال پزشکی را با هر سختی که داشت سپری کرد. در بیمارستان، دوره انترنی را می‌گذراند که به سبب پیشامدهای عاطفی و عشقی از ادامه تحصیل منصرف شد و کمی قبل از دریافت مدرک دکتری، پزشکی را رها کرد و به خدمات دولتی پرداخت. به قول خود شهریار، این شکست و ناکامی عشق، موهبت الهی بود که از عشق مجازی به عشق حقیقی و معنوی می‌رسید. بهجت در اوایل جوانی و آغاز شاعری، و پس از سال 1300 که به تهران رفت، “شیوا” تخلص می‌کرد . ولی به انگیزه ارادت قلبی و ایمانی که از همان کودکی به خواجه شیرازی داشت، برای یافتن تخلص بهتری نیت کرد و دوباره از دیوان حافظ تفعل زد که هر دوبار کلمه شهریار آمد و چه تناسبی داشت با غریبی او ، و اما نیت تقاضای تخلص از خواجه :

غم    غریبی   و   محنت    چو  بر  نمی‌تابم 
روم   به   شهر  خود و  شهریار  خود  باشم

دوام  عمر او ز ملک او بخواه ز لطف حق حافظ 
که  چرخ  این سکه دولت به نام شهریار زدند

 


هر چند خود نیتی درویشانه کرده بود و تخلص “خاکسارانه” می‌خواست ولی به احترام حافظ تخلص شهریار را پذیرفت. خصوصیات بارز او مهربانی و حساسیت بسیار بالا، فروتنی و درویشی که مسلک همیشگی وی بود، میهمان‌دوستی و میهمان‌نوازی، اخلاص و صمیمیت بویژه با دوستان واقعی ، علاقه مفرط به به تمامی هنرها به خصوص شعر، موسیقی و خوشنویسی بود. او خط نسخ و نستعلیق و بویژه خط تحریر را خوب می‌نوشت. در جوانی سه‌تار می‌زد و آنطور نیکو می‌نواخت که اشک استاد ابوالحسن صبا را جاری می‌کرد و برای ساز خود می‌سرود. نالد به حال زار من امشب سه‌تار من این مایه تسلی شبهای تار من پس از مدتی برای همیشه سه‌تار را هم کنار گذاشت. خاطرات کودکی و نوجوانی شهریار بیشتر در منظومه‌های حیدربابا شاهکار کم‌نظیر ترکی، هذیان دل، مومیایی ، و افسانه شب درج شده است و با خواندن آن‌ها می‌توان دورنمای کودکی و نوجوانی او را کم ‌و ‌بیش مجسم کرد. تلخ‌ترین خاطره زندگی شهریار، مرگ مادر است که در تاریخ 31 تیرماه 1333 اتفاق افتاده و شاهکار خوب و به‌یادماندنی‌ “ای وای مادرم” ، یادگار آن دوران است . مادرش نیز همچون پدر در قم دفن شد. شهریار از سال 1310 تا 1314 در اداره ثبت اسناد نیشابور و مشهد خدمت کرد. در نیشابور به خدمت نقاش بزرگ کمال‌الملک رسید. در مشهد نیز همدم و همزمان استاد فرخ خراسانی، گلشن آزادی، نوید و دیگر شاعران گرانمایه آن خطه پربرکت بود و در سال 1315 به تهران منتقل شد و مدتی در شهرداری ، سپس در بانک کشاورزی به کار پرداخت. چند سالی در عوالم درویشی سیر کرد. سرانجام به زادگاه اصلی خود تبریز بازگشت و تا زمان بازنشستگی در بانک کشاورزی تبریز خدمت کرد . عاقبت پس از 83 سال زندگی شاعرانه پربار و باافتخار ، روح این شاعر بزرگ در 27 شهریور ماه 1367 خورشیدی به بارگاه پروردگاری پیوست و جسمش در مقبرة‌الشعرای تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان آن دیار ارجمند است به خاک سپرده شد. به مناسبت اولین سالگرد درگذشت او ، وزارت پست و تلگراف در سری تمبرهای ایرانی ، تصویر شهریار و مقبرة‌الشعرای تبریز را به همراه شعر معروف “علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را” به خط نستعلیق انتشار داد. همچنین کتاب یادنامه شهریار به خط خوشنویسان اصفهان و مجموعه مفصل دیگری به نام سوگنامه و یادواژه فارسی و ترکی شهریار از سوی کتاب‌‌فروشی ارگ تبریز منتشر گردید. شهریار هرچند به شاعری غزلسرا شهرت یافته و این خود حقیقتی است انکارناپذیر ، ولی او مرکب اندیشه شاعرانه خود را در میدان‌های مختلف شعری به جولان درآورده و تا سرزمین‌های دوردست و ناشناخته‌ی احساس و تخیل تاخته و شاهکارهای جاودانه‌ای با تصاویری زیبا و تاثیری گیرا و ژرف پدید آورده است که هرکدام در تاریخ ادبیات این مرز و بوم ثبت شده و ماندنی است. از قصیده و قطعه و مثنوی و رباعی گرفته تا منظومه‌ها و حتی قالب‌های تازه و نو و به‌اصطلاح نیمایی، آثار دلپذیر و لطیف و استوار به‌وجود آورده است که همواره بر تارک ادب معاصر می‌درخشد. عشق و شیدایی دوران جوانی ، شور و حال عاشقانه ، سخنان آتشین ، مضامین بکر و لطیف و سوختگی ویژه‌ای که ذاتی اوست ، بیشتر در غزلیاتش متجلی است. اشعار شهریار متنوع و دربردارنده انواع شعر و قالبهای گوناگون است و تابحال بصورت‌های مختلف منتشر شده است . نخستین دفتر شعر او در سال‌های 1310-1308 خورشیدی با مقدمه‌های استاد بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری از سوی کتابخانه خیام و آخرین مجموعه شعرش پس از درگذشت وی “در تابستان 1369” به عنوان جلد سوم دیوان شهریار شامل اشعار منتشر نشده از سوی انتشارات رسالت تبریز در پانصد صفحه انتشار یافت. سپس کلیه اشعار وی در یک مجموعه چهارجلدی توسط انتشارات زرین به چاپ رسید. طبق شمارشی که از کلیات اشعارش به عمل آمده، دیوان‌های مختلف او شامل بیست هزار و شصت بیت شعر سنتی و حدود 15 منظومه و شعر آزاد در قالبهای تازه است.